بينشي در دل

ادم ها بد صفت و بي صفت داريم،،ادم هاي قارچ صفت،،يعني ادم هايي هستن که نيت و ذات انها خراب و ضرر رسان هست و بايد انها را با جديت چخ کرد تا زماني که به خود بيايند،،همانند همانها که طمع سرمايه و حاصل زحمت ديگري را ميکنند و نميدانند و نمي فهمند که ديگران بينشي در دل...ادامه مطلب

خدايا: "چگونه زيستن" را تو به من بياموز، "چگونه مردن" را خود خواهم آموخت._دکتر علي شريعتي_ جسارت،،قاطعيت،،وقت شناسي،،بيان مطلب و صحبت،،اينها رو بايد ياد بچه ها داد،،حرف ها را بايد زد،،به بچه ها از کوچکي بايد حرف زدن را ياد داد بيان مشکلاتشان،،اجازه د بينشي در دل...ادامه مطلب

..خدا نمي خواهد هيچ گونه سختي براي شما قرار دهد و ليکن خدا مي خواهد تا شما را پاکيزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که شکر او به جاي اريد..المائده 6..
اينکه از ما ميخواهد روزه بگيريم،،نمازها را در وقت معين بخونيم،،مثلا صبح که انگار را برا همه سخت تره،،اينکه از مي خواهد حدود را نگه داريم،،به حق و حدود خودمان و ديگران تجاوز نکنيم،،
و،،

بينشي در دل...

*مثنوي هفتاد "من" مولوي: *مَن(1)اگر با مَن(2)نباشم مي شَوَم تنهاترين *کيست با مَن(3)گر شَوَم مَن(4) باشد از مَن(5) ماترين* ?????? *مَن(6) نمي دانم کي‌اَم مَن(7) ليک يک مَن(8) در مَن(9) است**آنکه تکليف مَنَ(10)اَش با مَن (11)مَنِ(12)مَن(13)روشن است**مَن(14) اگر از مَن(15) بپرسم اي مَن(16) اي همزاد مَن(17) *اي مَنِ(18) غمگين مَن(19) در لحظه‌هاي شاد مَن(20)**هرچه از مَن(21) يا مَنِ(22) مَن(23) در مَنِ(24) مَن(25) ديده‌اي**مثل مَن(26)وقتيکه با مَن(27) ميشوي، خنديده‌اي**هيچکس با مَن(28)چنان مَن (29) مردم آزاري نکرد**اين مَنِ(30)مَن(31) هم نشست و مثل مَن(32) کاري نکرد**اي مَنِ(33) با مَن(34) که بي مَن(35) مَن(36) تر از مَن(37) ميشوي* *هرچه هم مَن(38) مَن(39)کني، حاشا شوي چون مَن(40) قوي* ?????? *مَن(41)مَنِ(42) مَن(43) مَن (44) مَنِ(45) بي‌رنگ و بي‌تأثير نيست* *هيچ کس با مَن(46) مَنِ(47) مَن(48) مثل مَن(49) درگير نيست* ?????? *کيست اين مَن(50)؟اين مَن ِ(51)با مَن(52)زِ مَن(53) بيگانه ‌تر* *اين مَنِ(54) مَن(55) بينشي در دل...ادامه مطلب

ان لحظه که بوي نفست را بشنود،،و يا ببيند رو برگردانده اي خوشحال و شاد ميشود و مرموزانه به طرف و سمت تو مي ايد دست کمک به سوي دراز ميکند و پيشنهاد ميدهد،،درها را ببند پنجرها را ببند هوش و حواست را به اوج ميرساند تا به تو بگوييد که کنار توست،،اما براي چه؟او به ان لحظه زنده است که تو روبرميگرداني،،وگرنه او هيچي نيست و اين تويي که هر لحظه و هر قدمت او را نيرومند تر ميسازي،،او تو را از..الم بان الله يري،،غافل ميکند،،فرشتگان بر روي شانه هايت را هيچ نمي انگارد و لذت ميبرد از ثانيه هايي که از عمر و وجود و انرژي تو مي گيرد،،قدم به قدم،،وسوسه ميکند و شيرين ميکند هر لحظه سقوطتت را اين عدوي مبين،،اما خداوند به تو اعتماد کرده،،به تو قدرت بخشيده،،در راهش اين عدو قدمي برندار،،خداوند تو را اقاي خودت کرده،،..خدايا هر لحظه و هر ثانيه در خدمت توام و به سمت تو و رضاي تو بر ميگردم..ذهنم را به نور رحمتت نوراني بفرما..امين.. بينشي در دل...ادامه مطلب

ديگر ايمان هم کم ايمان شده..گفتم تلاش کردي تحصيل کردي..احسن..خدمت هم که رفتي احسن..تو خدمت تمام دوره ها را رفتي احسن..سالم هم که هستي احسن..سن و سالت هم که موقع شکوفا شدنشه..احسن..گفتم يه فني ياد بگير خوبه مثلا کابينت..گفت کدوم پول..گفتم شروع کن گفت من که مديريت صنعتي خودندم!گفتم حالا اشکال نداره کارگاهي استخدامي..گفت همشون با از قبل تعيين شدن يا سهميه دارند يا هم اشناي کله گنده!گفتم نا اميد نباش..گفت نيستم اما ديگه شده بود..گفت حتي کار ازاد هم شده اشنا و پارتي..گفتم باز ناميد نباش من هيشکي سفارشمو نکرد..گفت همينم نيست..حالا اين ايمان بود خودش اميد و ياسين و بهزاد و سلمان و حبيب و فرهاد و..خدايا گفتم من کاري از دستم برنمياد فقط دعا..گفتم اميدت به خالق باشه گفت بنده ها راهها رو ميبندن..بازم راست ميگفت..منم گفتم خدايا خودت از در رحمت و فضل خودت انگونه و ان سان که شايسته است هدايت فرما تويي مالک اسمانها و زمين و هر چه در انهاست..  بينشي در دل...ادامه مطلب

تقوا..سن و سال و مقام و جايگاه و پدر و پسر و نميشناسه..نوري است بر حکمت که به خواست خدا و در کنار به خواست و انتخاب هر بنده بر اون تابيده ميشه..ثروت نيست که ديده بشه و مال منال نيست که تو چشم بزنه..ممکنه يه کف دست اب باشه که بايد بخوري يا نبايد بخوري و عکس ان عمل کني..سخت نيست به تجربه و فطري و الهامي خواهي فهميد حالا خواه رعايت کن و خواه نه..اين به خودت برمي گرده و در مقابل نيز همان مسيري را طي خواهي کرد که بايد و خداوند تمام اينها را ميداند رفتنت و نرفتنت را ميداند و بر قلب تو و من اگاه و واقف است..اگاهي بخشي از حکمت و نور است..بايد در سرار جهان اگاهي را گستراند و تابع ان بود و انگاه خواهي ديد که نور حقيقت چگونه خود را نشان خواهد داد و ايستاد و طلالو و درخشش حقيقت و فطرت انچه را نشان خواهد داد و به بار خواهد نشاند که خالق خواسته..و ان چيزي نيست جز بندگي و پاکي و تقوا..خدايا نور تقوا و حکمتت را بر قلب خسته ام بتابان و مرا انگونه که خلق کرده اي و به ان مقصودي که مرا بر ان خلق کرده اي برسان با عزت و بالا و پايين هاي که در نظرم تلخ و شيرين جلوه ميکند و شايد من جور ديگر ببينم را مايه رشد بينشي در دل...ادامه مطلب